سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نعیمه

داستان های کوتاه در باره خدا

جعبه های سیاه و طلایی

در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است . او گفت غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار و شادیهایت را درون جعبه طلایی . به حرف خدا حرف خدا گوش کردم . شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها گذاشتم . جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد و جعبه سیاه روز به روز سبک تر.

از روی کنجکاوی جعبه سیاه را باز کردم تا علت را در یابم .دیدم که ته جعبه سوراخ است و غصه هایم از آن بیرون می ریزد .سوراخ جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم : در شگفتم که غصه های من کجا هستند ؟ خدا با لبخندی دلنشین گفت :ای بنده ی من ! همه ی آنها نزد من  است .

پرسیدم پروردگارا ! چرا این جعبه ها را به من دادی ؟ چرا ته جعبه ی سیاه  سوراخ بود ؟ گفت : ای بنده من ! جعبه طلایی را به تو دادم تا

نعمت های خود را بشماری و جعبه سیاه را برای اینکه غم هایت را دور بریزی ....